باش تا صبح دولتت بدمد
7
همه ما گاهی احمق می شویم
اما بیشعور نه.
حالا بعضی کمتر و بعضی ها بیشتر.
حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است.
یعنی معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند.
احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند.
امابیشعور ها داستانشان با احمق ها فرق دارد.
کسی که از منتهای سمت چپ خیابان، راه صد نفر را می برد تا به سمت راست برود بیشعور است.
کسی که ساعت سه صبح بوق میزند بیشعور است.
کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد و برایشان بوق میزند بیشعور است.
کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند بیشعور است.
کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود بیشعور است.
کسی که به خود اجازه مداخله در تمام کارها را میدهد و بدون تخصص و آگاهی حکم می دهد بی شعور است.
کسی که مدام در حال قضاوت بیجای دیگران است بیشعور است
و..
این ها بیشعورند.
حالا یا از نوع احمق بیشعور
یا از نوع پرفسور بیشعور.
احمق بودن درد ندارد
درمان هم ندارد
ربطی هم به شعور ندارد
بیشعوری از جای دیگری می آید..
از خانه و مدرسه..
از سرانه مطالعه..
از خود شیفتگی..
از بی وجدانی..
از ناآگاهی و عدم تمایل به آگاهی..
از تعصبات بیجا در هر زمینه ای..
بیشعوری واگیر دارد.
هم درد دارد و هم درمان.
مشکل ما، احمق ها نیستند
مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند
مشکل ما، بیشعور ها هستند..
از كتاب "بيشعوري"
اثر خاوير كرمنت
ترجمه محمود فرجامى
5
در سال 1355 ژیسکاردستن , رئیس جمهور وقت فرانسه سفری به ایران داشت .
این سفر با استقبال شاه از رئیس جمهور فرانسه در فرودگاه آغاز شد .
در طول مسیر شاه برای رئیس جمهور فرانسه از برنامه ده ساله توسعه ایران
برای رسیدن به ژاپن , با درآمد ناشی از نفت سخن می گفت.
پس از توضیحاتی , ژیسکاردستن که وضعیت گلکاری و حصار دور گلهای خیابانها را مشاهده کرده بود گفت :
"حرف از توسعه زدن برای ملتی که مجبور است گلهای خیابانهای خود را با گذاشتن حصار محافظت کند، زود است."
چقدر این داستان آشناست ...
یاد حرف قشنگ بزرگی افتادم که می گفت :
توسعه باید اول در درون ما و در تفکرمان و در رفتارمان اتفاق بیفته.
4
برای رهاشدن اززخم های زندگی باید بخشید وگذشت ....
میدانم که بخشیدن کسانی که ازآن زخم هاخورده ایم،سخت ترین کاردنیاست....
ولی،،
تازمانی که هرصبح چشمان خودرا باکینه بازکنیم
وآدمهای،خاطرات تلخ رازنده نگه داریم ودرذهن خود هرروزمحاکمه شان کنیم....رنگ آرامش رانخواهیم دید !!
گاه،،،
باید چشم ها رابست وازکنارتمام بد بودنها گذشت...
2
كاش مریخ را مثل زمین به گند نكشند؛
خیلى خوشگل، دو تا آدم حسابى را ببرند آنجا كه بشوند آدم و حواى مریخ..
ترجیحا معمار باشند !
و فرزندانى تربیت كنند كه یكدیگر را به جاى كشتن، ببخشند..
دو نفرى كه موسیقى بدانند و به برابرى جنسیتى معتقد باشند ..
دو نفر كه بى خوردن سیب، بى آن كه نفرین شوند و نفرینشان پشت سر هزاران نسل بماند،
مثل آدم بروند زندگى عاشقانهشان را شروع كنند و مریخى بسازند كه كبوترهایش پیدا باشد
1
آدمها غمگینتر از عکسهایشان هستند.
غمگینتر از اینستاگرام و تلگرام...
آدمهای دورانِ عکسهای کاغذی هم همین بودند.
لبخندهای هیچ آلبومی راستراستکی نبود.
چه کسی از گریههای خودش، از اشکهای خودش عکس میگیرد؟!
چه کسی پیدا میشود که عکس قلبِشکستهاش را برای پروفایل تلگرام انتخاب کند؟!
روزهای بد توی آلبوم نمیآیند.
روزهای بد توی اینستاگرام و تلگرام نمیآیند. -
فاضل ترکمن
12
چقدر خوب شد زن شدیم!
کمد و اتاقمان را به هم میریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب میگذاریم
آن وقت فکر میکنیم آمادهایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غمبادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرفها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غمهایمان را همراه سرامیکها آشپزخانه میساییم و میساییم و با قدرتتر میسایم،
جارو رامحکمتر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دست به ساختن میزنیم،
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردنهایمان حس بهتری میگیریم،
مینشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها میبافیم!
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبلها خودمان را ازنفس میاندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی!
.
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهایمان می افتیم.
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدنهای معمول مردها ما کارهای متنوعتری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.
نيلوفر فرجيان